معنی برابرو پیش رو

لغت نامه دهخدا

پیش رو

پیش رو. [ش ِ] (ق مرکب) مقابل پشت سر. مقابل غیاب و غیبت و قفا. امام. در حضور. خلاف پشت سر. برابر. بنزد. نزدیک. برابر چشم. قدام. پیش روی:
بجنبید بر بارگی شاه نو
ز قلب سپه رفت تا پیش رو.
فردوسی.
ازین هر سه کهتر بود پیش رو
مهین باز پس، در میان ماه نو
نشیند کهین نزد مهتر پسر
مهین را بنزد کهین تاجور.
فردوسی.
بوستان افروز پیش ضیمران
چون نزاری پیش ِ روی فربهی.
منوچهری.
- پیش رویش گفتن: در چشمش گفتن.


پیش پیش

پیش پیش. (ق مرکب) جلوجلو. پیشا پیش. تقدم. ترجمه ٔ قدام. و گاهی «از» بر آن داخل کنند و از پیش پیش گویند:
زانکه هر مرغی بسوی جنس خویش
میپرد او در پس جان پیش پیش.
مولوی.
شیر را چون دید محو ظلم خویش
سوی قوم خود دوید او پیش پیش.
مولوی.
آنرا که پیر و دل روشن روان بود
از پیش پیش مشعل دولت روان بود.
تأثیر.
گذشتن از جهان گر خسروی نیست
علم پس پیش پیش مردگان چیست.
تأثیر.

پیش پیش. (اِ صوت) آوازی که بدان گربه را خوانند. کلمه ای که بدان گربه را خوانند. صوتی است خواندن گربه را، مقابل پیشْت ْ [ش ْ ت ْ] که برای راندن گربه است.


رو

رو. [رَ / رُو] (نف مرخم) رونده. (آنندراج). رونده و همیشه بطور ترکیب استعمال می شود مانند پیشرو یعنی پیش رونده. (ناظم الاطباء). نعت فاعلی است از مصدر رفتن و این صورت مخفف در صفات فاعلی مرکب متداول است همچون تیزرو. راهرو. کندرو. تندرو. رنگ رو. سبک رو. گرم رو. شب رو. پیاده رو (شخص پیاده رونده). میانه رو. راست رو. کجرو. آتش رو:
فلک کجروتر است از خط ترسا
مرا دارد مسلسل راهب آسا.
خاقانی.
سمندر چو پروانه آتش رو است
ولیک این کهن لنگ و آن خوش دو است.
نظامی (از آنندراج).
|| با برخی از کلمات ترکیب می شود و معنی اسم مکانی از آن اراده می گردد مانند آب رو. پیاده رو (مقابل سواره رو). راهرو. گربه رو. بادرو. دررو (مخرج). || (اِمص) رفتن. (برهان قاطع) (آنندراج):
همت از گفت او چو نو کردم
باز از آن جای قصه رو کردم.
؟
|| روش. (آنندراج). صاحب آنندراج آرد: در ترکیبات خوش رو، آزادرو، گرم رو، تیزرو، نرم رو، سبک رو و پیاده رو احتمال معنی روش و رونده هر دو دارد یعنی کسی که راه و روش او خوش و آزاد است یا خوش و آزاد رونده است - انتهی.
- نیکورو، نیکوروش. نیکوسیرت. خوش سیرت: و به غیبت ما با مردمان این نواحی نیکورو و نیکوسیرت باش. (تاریخ بیهقی).
|| (فعل امر) امر به رفتن. (برهان قاطع) (آنندراج). رجوع به رفتن شود. || (اِ) آواز حزین. (برهان قاطع) (ناظم الاطباء) (فرهنگ نظام) (جهانگیری). در سنسکریت رو به معنی مطلق آواز هست. (فرهنگ نظام).

رو. (نف مرخم) مخفف روب: جارو. پارو.


پیش

پیش. (اِ) قُبُل. مقابل پس، دُبُر. مقابل پشت. || بخش قدامی. مقابل قسمت خلفی از چیزی:
بدرد همی پیش پیراهنش
درخشان شود آتش اندر تنش.
فردوسی.
عقوه، ساحه؛ پیش در. کاثبه؛ پیش شانه جای اسب. هجنع؛ موی پیش سر رفته. وصید؛ پیش آستانه ٔ در. حوزمه؛ پیش بینی. کنثره الحمار؛ پیش بینی خر. قادمه؛ پیش پالان. خطم، پیش بینی و دهن ستور. جؤشوش، پیش سینه. (منتهی الارب).

فرهنگ فارسی هوشیار

پیش رو

برابر، روبرو


رو

رونده، مانند تندرو، میانه رو، کجرو

گویش مازندرانی

پیش رو

چهار روز بعد


پیش

جلو پیش


رو در رو

مقابل، مقابل شدن، رو در رو قرار گرفتن

واژه پیشنهادی

فرهنگ عمید

پیش

[مقابلِ پس] جلو،
(قید) قَبل، سابق، در زمان گذشته،
(حرف اضافه) نزد،
(ادبی) = ضمه
* پیش ‌ایوان: [قدیمی]
ایوان،
جلو ایوان،
* پیش بردن: (مصدر متعدی)
جلو بردن،
کاری را با کامیابی و پیروزی به پایان رساندن،
* پیش‌ پا: جلو پا، دم ‌پا،
* پیش داشتن: (مصدر متعدی) [قدیمی]
پیشکش کردن، تقدیم کردن،
مقدم داشتن،
در حضور داشتن،
* پیش راندن: (مصدر متعدی) جلو راندن، به جلو راندن،
* پیش رفتن: (مصدر لازم)
جلو رفتن،
به کسی یا چیزی نزدیک شدن،
پیشی گرفتن،
* پیش‌رو: (قید) ‹پیش‌روی›
جلو رو،
برابر، روبه‌رو،
* پیش شدن: (مصدر لازم) [قدیمی]
جلو رفتن، پیش رفتن،
پیشرفت کردن،
* پیش طلبیدن: (مصدر متعدی)
پیش خواستن،
به حضور خواستن، به حضور طلبیدن،
* پیش فرستادن: (مصدر متعدی) فرستادن پیش از وقت و موعد مقرر: برگ عیشی به گور خویش فرست / کس نیارد ز پس، ز پیش فرست (سعدی: ۵۲)،
* پیش کردن (افکندن): (مصدر متعدی)
جلو انداختن و راندن، جلو بردن،
تقدیم کردن،
بستن در اتاق به حالتی که با اندکی فشار باز شود،
* پیش کشیدن: (مصدر متعدی)
کسی یا چیزی را به سوی خود کشیدن،
مطلب یا سخنی را به میان آوردن،
پیشکش کردن،
* پیش گرفتن: (مصدر متعدی)
گرفتن قبل از موعد مقرر،
پیش رو قرار دادن،
جلو انداختن و پیشاپیش بردن،
آغاز کردن، شروع کردن،
مانع شدن، جلوگیری کردن،
* پیش ‌گذاشتن: (مصدر متعدی)
جلو آوردن و پیش روی خود نهادن، برابر چشم قرار دادن،
چیزی جلو کسی قرار دادن،
مانعی در راه کسی یا چیزی قرار دادن،
* پیش ‌نهادن: (مصدر متعدی) [قدیمی] = * پیش گذاشتن

معادل ابجد

برابرو پیش رو

929

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری